در سوره مبارکه کهف آیه 60 تا 82 در مورد داستان حضرت موسی ( علیه السلام ) و حضرت خضر ( علیه السلام ) و کشتن کودک توسط حضرت خضر ( علیه السلام ) می باشد، آیا این عمل قصاص قبل از جنایت نیست ؟
این سوال در ذهن من بود تا اینکه در یک سفر به مشهد مقدس به مدرسه پریزاد برای طرح پرسشم رفتم و بخش اصلی از پاسخ را در آنجا یافتم…
بگذارید تا حواشی این پرسش را هم برای شما بگوییم :
در جایی دیگر میخوانیم که امام علی (علیهالسّلام) ابن ملجم را از ماجرای قتلش آگاه ساخت و ابن ملجم تقاضا کرد که آن حضرت، او را قبل از ارتکاب به قتل برسانند، علی (علیهالسّلام) میفرمایند: آیا قصاص قبل از جنایت کنم؟
با این اوصاف که جواب پرسش پیچیده تر شد !! عمل امام علی (علیهالسّلام) درست بود یا عمل حضرت خضر (علیهالسّلام) ؟
نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که همه انسانها و موجودات آفریده شده توسط خداوند هستند ، پس خداوند مالک حقیقی ماست و حق کامل دخل و تصرف کردن در اموال خود را دارا می باشد.
در آخر آیه 82 سوره کهف میخوانیم که حضرت خضر (علیهالسّلام) برای توضیح به حضرت موسی (علیهالسّلام) فرمودند که :
«وَما فَعَلْتُهُ عَنْ اَمْری؛ من آن کار را از پیش خود نکردم.»
یعنی در واقع خداوند امر به انجام این کار را کرده بودند و به عهده آن حضرت گذاشته بودند.
ولی امام علی (علیهالسّلام) در صورتی که ابن ملجم را قبل از ارتکاب آن عمل شقی به قتل میرساندند ، به خاطر اینکه فرمانی از خداوند برای انجام این کار دریافت نکرده بودند ، در واقع همانطور که خودشان هم فرمونده بودند مرتکب قصاص قبل از جنایت می شدند.
سوال دیگری که مطرح می شود ، این است که بهتر نبود گره ای که با دست باز می شود را با دندان باز نکرد؟! در واقع بهتر نبود خداوند به جای اینکه آن کودک را بکشد ، تقدیر آینده آن را عوض می کرد ؟
باید بدانیم که خداوند در قرآن فرموده :
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم : خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!
همانطور که خود خدا فرموده سنت الهی نیست که کسی را بدون خواست خودش تغییر دهد. یعنی آن قوم یا آن شخص باید ابتدا خودشان بخواهند که تغییر پیدا کنند ، نه اینکه شب بخوابند در حالت مستی و صبح که از خواب پا می شوند به اذن خداوند عارف به الله باشند! اگر این طور باشند عدالت خداوند زیر سوال می رود و در حق کسانی که کوشش کرده و ریاضت ها کشیده اند که انسان خوبی باشند پایمال می شود.
در مورد این نوجوان هم مادامی که خودش نخواهد ( انتخاب دوستان بد ، اعمال بد و … ) و از خداوند هم کمک نخواهد برای اصلاح خویش بر طبق سنت خداوند ، خداوند هم مددی در تغییر شخصیت فعلی او که سرنوشت او در آینده را رقم میزند نخواهد داد.
در واقع خداوند هوای بنده های خوبش رو خیلی دارند ، مانند پدر و مادر همین نوجوان که برای از بین نرفتن دینشان بچه آنها را از آنها گرفت و ، بچه ای نیکو به تلافی آن بعدا به آنها داد.
ولی به طور کلی به نظر بنده در پس زمینه این سه داستان ( سوراخ کردن کشتی ، قتل نوجوان ، ترمیم دیوار خراب شده ) نکته ای نهفته می باشد.
اول اینکه خداوند هوای انسانهای خوب را چه بفهمند چه نفهمند به شدت دارند!
دوم اینکه برخی معتقد هستن که خداوند جهان هستی را آفرید و به آن نظم داد و دیگر آن را به حال خودش رها ساخته.
در واقع از این سه داستان در میابیم که همواره خداوند در حال امداد رسانی و ورود به نظام هستی برای کمک به انسانها خوب می باشد و در واقع دنیا را به حال خودش رها نساخته. برخی از مواقع مانند دیوار خراب شده به دست طبیعت ( باد و باران و …) یا انسانها را ، به طبق قواین طبیعی ترمیم می کند ( به دست یک شخص مانند حضرت خضر ).
ولی در پاره ای از موارد هم مانند شکافتن دریا توسط عصای حضرت موسی (علیهالسّلام) به صورت غیر طبیعی و خارج از قوانین هستی برای امداد به انسانهای خوب ظاهر می شود و در طبیعت ورود می کند.
انشاالله که بتوانیم بنده ای باشیم که هم از عنایات طبیعی خداوند و هم خاصه و غیر طبیعی خداوند بهره مند شویم.